این بار با رفقای قدیمی و صمیمی مثل ایوب، اسماعیل و ابوالفضل راهی شدیم تا یک ماجراجویی واقعی رو تجربه کنیم. مسیرمون پر از لحظههای فان، خنده، دوستی و طبیعت بکر بود. اما درست وسط راه، جایی که انتظارشو نداشتیم، پاژن خراب شد و این تازه شروع ماجرا بود. ولی خبر خوب اینه که سفر ما هیچوقت نصفه نمیمونه، با همهی سختیها و چالشها ادامه دادیم و لحظههایی رو ساختیم که هیچوقت از ذهنمون پاک نمیشه. از عبور از مسیرهای جنگلی گرفته تا کمپینگ تو دل جنگل، خوردن غذاهای آتیشی، و کلی شوخی و خنده که فقط با رفقای قدیمی میچسبه.