محسن چاوشی - زندانبان Mohsen Chavoshi - Zendanban اشکات مثل گل توی باد پرپر زدن، پرپر شدن طفلی چِشای خوشگلت با گریه خوشگلتر شدن با ماهیهای قرمزت همدم شدی، دریا شدی وقتی که مُردن ماهیات غمگین شدی، تنها شدی من ماهیای قلبتو کُشتم که دیوونهت کنم زنجیر ساختم از خودم تا بندیِ خونهت کنم غمگین شدی، ابری شدی ابری شدی، تنها شدی هِی پشت ابرای خودت پنهون شدی، پیدا شدی بارون شدی، بند اومدی غمگین شدی، لاغر شدی انقدر سوزوندم تو رو تا اینکه خاکستر شدی طفلی تو که من صاحبِ تاریکیِ زندانتم تاریکتر من چون که من چند ساله زندانبانتم چند وقته فکر رفتنی اما تعلل میکنی چند ساله میرنجونمت اما تحمل میکنی بارون شدی، بند اومدی غمگین شدی، لاغر شدی انقدر سوزوندم تو رو تا اینکه خاکستر شدی اصرار من بیهوده بود خاکسترت با باد رفت من سوختم، تا سوختم خاکسترم از یاد رفت