گویی مولانا در این ابیات، شناسنامهی آسمانی انسان را به یادش میآورد. این دنیای خاکی، خانهی موقتی ماست؛ ایستگاهی در مسیر عبور، نه اقامت. و هرگاه که انسان، همهی کوشش خود را تنها صرف بقای تن کند، قفس را خانه میپندارد و پرواز را فراموش میکند. اما عارف میگوید انسان از جنس بلندیست، نه از جنس حصار: ما زِ بالاییم و بالا میرویم ما زِ دریاییم و دریا میرویم ما از اینجا و از آنجا نیستیم ما زِ بیجاییم و بیجا میرویم این ابیات، یادآور حقیقتیست که اگر فراموش شود، روحِ انسان در دالانِ تنگِ بقا، از یاد میرود: تن، خادم است؛ و جان، مخدوم. تا جان بر تخت ننشیند، زندگی جز مجموعهای از هراسها و حرصها نخواهد بود. اما آنگاه که انسان، به یاد آورد از کجاست، هر گامی در خاک—او را رو به آسمان میبرد. مثنوی معنوی – دفتر سوم ابیات ۳۵۱۷ تا ۳۵۵۹ | نسخه تصحیح استاد محمدعلی موحد ️ روایت: محسن محمد تصویر و تدوین: مهسیما هاشمی ️ حمایت مالی در «نفیر نی» م
ویدبید